به مناسبت ۲۸ می، روز جهانی بهداشت قاعدگی

ساخت وبلاگ

۴۶ ساله هستم و ۳۳ سال است که به بلوغ جسمانی رسیده‌ام و تا به حال حدود چهارصد بار پریود شده‌ام، تجربه خاصی نیست، اکثریت جنس مونث گونه انسان‌ها، چند میلیارد نفر همین تجربه را داشته‌اند اما به ندرت درباره آن حرف می‌زنیم و نوشتن از تجربه زیسته برایم سخت است.

اولین پریودم را به خاطر دارم، تیرماه بود و تازه سیزدهمین سالگرد تولدم گذشته بود. صبح که بیدار شدم و شلوارم با لکه کوچک خون کثیف شده بود فکر کردم نوعی بیماری است؛ تا عصر صبر کردم اما خون‌ریزی شدیدتر شد و من که نگران کثیف شدن لباس‌ هم بودم، با ناراحتی پیش مادرم نشستم و ماجرا را گفتم.

مادرم هم با خجالت بدون اینکه به چشمانم نگاه کند گفت که بیماری نیست، نشانه بلوغ است و من رگ (رگل) شده‌ام و غر زد که مگر در مدرسه این چیزها را برای ما نگفته‌اند؟ نگفته‌ بودند. در نه سالگی برایمان جشن تکلیف گرفته بودند اما تا به آن روز هیچ کس به خودش زحمت نداده بود در مورد بلوغ جسمانی توضیحی بدهد. خواهر یا دخترخاله بزرگتر هم نداشتم که از آنها بشنوم.

مادرم هما‌ن‌طور معذب چند پارچه بزرگ و کهنه به دستم داد و توضیح کوتاهی که‌ آنها را چند تا کنم و توی لباس زیرم بگذارم تا خونریزی جایی را کثیف نکند و دستوراتی درباره پنهان کردن و شستن دستمال‌های کثیف و ... بعدتر غسل حیض.

نمی‌دانستم با آن درد شکم و کمر چه کنم؟ بستن با شال و گرم نگه داشتن تاثیر کمی داشت و جز استامینوفن مسکن دیگری در دسترس نبود. احساسات مشوش، افسردگی و عصبانیت حاصل از بازی هورمون‌ها هم مزید علت بود به‌خصوص که یکی دو سال اول پریود منظم و خونریزی شدید نبود. بماند که سایر نشانه‌های بلوغ و از همه مهمتر برجسته شدن پستان‌ها و پوشیدن لباس‌های گشاد و قوز کردن برای پنهان کردن‌شان ماجرای دیگری بود.

البته که خونریزی بدترین قسمت پریود بود، نگرانی بابت زیاد نشستن روی نیمکت مدرسه یا صندلی اتوبوس و احتمال رد شدن خون از چند لایه پارچه و نجس شدن سطوح همیشه دغدغه بود. مانتوی سفید همکلاسی‌ام در زنگ ورزش که لکه سرخی بر پشتش بود هنوز هم جزو معدود خاطراتم از مدرسه راهنمایی است، چند ماه بعدتر هم نیمکتی که از یکی از کلاس‌ها بیرون کشیده و شسته بودند و در آفتاب گذاشته بودند که خشک شود و ناظم غر می‌زد که چوب که نجس شود دیگر پاک نمی‌شود.

این حس نجس بودن زمان پریود عذاب بود، در آن روزها از نماز جماعت اجباری مدرسه معاف بودیم ولی باید مواظب بودیم چیزی را آلوده نکنیم، نباید کلام خدا را در کتاب قرآن یا عربی لمس می‌کردیم و اجازه نداشتیم به مسجد یا زیارت برویم.

فقیر بودیم و پد بهداشتی ارزان و در دسترس نبود، برای جمع کردن این آلودگی چیزی نداشتم جز چند پارچه بزرگ کهنه (بیشتر از جنس ساتن) که باید چندلایه استفاده می‌کردم، گاهی بین لایه‌های پارچه، پنبه می‌گذاشتم ولی دور انداختن پنبه سخت و کمتر از پارچه جاذب خون بود. در زمستان تحمل پارچه سرد و خیس بین پاها ناراحت کننده بود اما تابستان شرایط بدتر بود، گرمای پارچه‌ها و بوی خون آزاردهنده‌تر بود و عرق کردن و سایش پارچه ران‌ها را زخم‌ می‌کرد.

زمستان پارچه‌های کثیف را در حمام می‌شستم و تابستان بعدازظهرها وقتی همه خوابیده بودند یواشکی به دستشویی حیاط می‌رفتم و در حالی که دعا می‌کردم کسی از راه نرسد تندتند پارچه‌های خون‌آلود را صابون (و گاه وایتکس) می‌زدم، تمیز می‌شستم، به پشت بام می‌بردم و روی بند جداگانه‌ای در گوشه پهن می‌کردم تا آفتاب بخورند.

انگار این زحمت‌ها کم بود که باید تمام مدت پریود را مثل یک راز زشت از پدر و برادرانم مخفی می‌کردم. صبح‌ها که بیدارم می‌کرد ناچار بودم تظاهر کنم نماز می‌خوانم، ماه رمضان سحری می‌خوردم و جز چند قلپ آب از شلنگ توالت مثل روزه‌دارها دهان بسته می‌ماندم. خانه شلوغ بود و مجال خوردن غذا یا خوراکی نبود.

وقتی به دانشگاه آمدم و ساکن خوابگاه شدم با آسایش پد بهداشتی و مسکن مفنامیک اسید آشنا شدم، با پس‌اندازم پد می‌خریدم و برای خواهرهای کوچکترم سوغات می‌بردم، چند سال بعد در مغازه‌های شهرمان آن‌قدر فراوان شد که حین خانه تکانی بقچه پارچه‌های حیض را دور انداختیم.

تحلیل طلاق دختران نوجوان متاهل...
ما را در سایت تحلیل طلاق دختران نوجوان متاهل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fragilesociety بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 13:15