خود را انسان خردمند مینامیم زیرا فرض می شود تصمیمگیری درباره هر چیز را بر اساس منطق و استدلال عقلانی انجام میدهیم، گزینههای مختلف را مشخص و مزایا و عواقب هر کدام را ارزیابی میکنیم تا بهترین گزینه انتخاب شود. تا قرن بیستم تصمیمگیری را فرایندی میدانستند که در آن عقل مهار احساسات را در دست دارد و میتواند مسیر درستی را انتخاب کند.تحقیقات مختلف روانشناسی در دهه شصت میلادی نشان میدهد چنین تصویری درست نیست، تفکر به خودی خود خالص نیست و در معرض خطاست. استفاده ما از افکار نه برای کشف حقیقت که بیشتر برای متقاعد کردن دیگران به کار میرود و اساسا ما برای گرفتن بسیاری از تصمیمها، اطلاعات ضروری را نداریم. به همین سبب از میانبرهای ذهنی و ابتکارها استفاده میکنیم و دچار خطای شناختی هستیم.سوگیریهای شناختی خطاهایی هستند ذهنی که به صورتی نظاممند به گرایش، نگرش، وهم یا باوری غلط منجر میشوند و در تصمیمگیری، استدلال، ارزیابی، یادآوری، ادراک و شناخت افراد تاثیر میگذارند. دلایل شکلگیری سوگیریهای شناختی را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد: یک) اطلاعات بیش از اندازه در جهان (ذهن ناچار است که مقدار زیادی از آن را فیلتر کند). دو) عدم درک جهان (ذهن ناچار است تا با ساختن ارتباطات بین پدیدهها و سایر چیزها راهی برای درک این جهان پیچیده بیابد). سه) نیاز به سریع عمل کردن و چهار) محدودیتهای حافظه.در دانشگاه و درس روش تحقیق با تعدادی از این سوگیریها آشنا شدیم: خطای مرجعیت، خطای همزمانی به جای علیت، خطای علت واحد، خطای جایگزینی معلول به جای علت، خطای فرض بتا (فرض رابطه نادرست) خطای تجانس و عدم توجه به فرضیههای رقیب، خطای گزینش دادهها، خطای سوگیری انتخاب جامعه آماری، خطای نمونه در دسترس و خط, ...ادامه مطلب